زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در برگشت به کربلا
شاعر : مهدی مقیمی
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
قالب شعر : مثنوی
اربعین شد و ببین که زینب آمد از سفر پیر گـشته خواهـرت نمیشناسیَم دگر
من فـدای تـربت غـریـبت ای برادرم ای بهـار بیگـنـه خـزان شـده بـرابرم
لحظهای درنگ کن که تا بگویم از سفر لحظهلحظه، شهرشهر و کو به کوی و در به در
جملهای بگویمت ز غصههای سینهسوز زینب تو پیر شد حسین در این شبانه روز
بود زیـر آفـتـاب، پـارههـای پیـکـرت گشت سایبان من ز روی نیزهها سرت
سنگ کوفـیان کجا و گـوشۀ لب امـام میکشد مرا حسین، خاطرات شهر شام
از نظر نمیرود هجوم چوب خیزران گریههای مـادران و نالههای دختران
زخم عشق توست مانده بر تنم نشانهها مـثـل مـادرم شـدم اسـیـر تـازیـانـههـا
گرچه غصه روز و شب مرا غم رباب داد بـیـشتـر غـم رقـیـهات مرا عـذاب داد
دختر سهسالهات کتک به هر بهانه خورد در کشاکش سفر ز زجر تازیانه خورد
آنچنان رقـیهات سـرت فـشرد در بغل تا به وصل تو رسید و شد طبیب او اجل
در کنار تو حسین، غصهاش تمام شد تا ابـد سـه سـالۀ تو میـهـمان شـام شد
|